معرفی اثر تابلوی شیخ صنعان و دختر ترسا/موزه فرشچیان

معرفی اثر تابلوی شیخ صنعان و دختر ترسا/موزه فرشچیان
  • کد مطلب: 7296
  • تاریخ انتشار: يکشنبه 16 شهريور 1399 - 10:32

 

معرفی اثر تابلوی شیخ صنعان و دختر ترسا

موزه فرشچیان

گردآورنده: سیده فاطمه اسدی

 

یکی از آثار به نمایش در آمده در موزه استاد فرشچیان اثر شیخ صنعان و دختر ترسا می باشد که در ابعاد 35*50 و در سال 1354 شمسی و 1975 میلادی به تصویر در آمده است.

حکایت شیخ صنعان و دختر ترسا از جمله داستان های عرفانی است که از منطق الطیر عطار نیشابوری گرفته شده و شرح هایی هم بر آن نوشته شده است. اما اصل داستان از این قرار است که:

شیخ صنعان چند شب پیاپی در خواب می بیند که از مکه به روم رفته و بر بتی مدام سجده می کند پس از تکرار این خواب در شبهای متوالی او پی می برد که مانعی در سر راه سلوکش پیش آمده و زمان سختی و دشواری فرا رسیده است. و لذا تصمیم می گیرد تا به ندای درون گوش داده و به دیار روم سفر کند. جمع کثیری از مریدان وی(به روایت عطار 400 مرید) نیز همراه وی راهی دیار روم می شوند.

در آن دیار، شیخ روزها بر دور شهر می گشته تا سرانجام روزی نظرش بر دختری ترسا و بسیار زیبا افتاده و عاشق او می شود. عشق دختر ترسا عقل شیخ را می برد شیخ، ایمان می دهد و ترسایی می خرد.

شیخ مقیم کوی یار می شود و همنشین سگان کوی، و پند و نصیحت یاران را نیز به هیچ می گیرد.

دختر ترسا از عشق شیخ آگاه می شود و پس از آنکه در مقام معشوق ناز کرده و شیخ را به سبب عشقش سرزنش و تحقیر می کند سرانجام برای شیخ 4 شرط برای وصال قرار می دهد: سجده بر بت، خمرنوشی، ترک مسلمانی و سوزاندن قرآن.

شیخ عاشق، نوشیدن خمر را می پذیرد و آن سه دیگر را، نه. اما پس از نوشیدن خمر و در حال مستی، سه شرط دیگر را نیز اجابت می کند و زنار می بندد.

مهریه دختر گران است و شیخ مفلس از پس آن برنمی آید ولی دل دختر به حالش سوخته و به جای سیم و زر، یک سال خوکبانی را بر شیخ وظیفه می کند و شیخ به مدت یکسال خوکبانی دختر را اختیار می کند.

یاران که تحمل این خفت و رسوایی را نداشتند سرانجام شیخ خود را رها می کنند و به حجاز برمی گردند و گزارش اعمال او را به مریدی از یاران خاص شیخ که هنگام سفر روم غایب بود می دهند او آنها را سرزنش می کند که چرا شیخ خود را در چنان حالی رها کرده اند و به همراه سایر مریدان به روم بازمی گردند و معتکف می شوند و 40 شب به دعا پرداخته و با تضرع و زاری از خدا طلب نجات شیخ را می کنند.
در شب چهلم سرانجام مرید باوفای شیخ، پیامبر اسلام(ص) را در خواب می بیند که به او بشارت رهایی شیخ را می دهد.

او همراه با مریدان عازم دیدار شیخ می شوند و شیخ را می بینند که ز نار بریده و از نو مسلمان شده و توبه کرده است و همراه با شیخ به سوی حجاز باز می گردند.

اما دختر ترسا که زمانی ایمان شیخ را زائل کرده بود، شب هنگام در خواب می بیند که او را به سوی شیخ می خوانند که دین او اختیار کند. احوالش دگرگون می شود و دلداده و سرگشته، دیوانه وار، سر به بیابان در پی شیخ می گذارد.