🔸موزه به عنوان سرگرمی
🔹زمانی که وظایف موزه را تحلیل میکنیم، همواره بر جایگاه علمی-آموزشی و اهمیت اجتماعی آن تاکید میورزیم تا جایی که به طور پیاپی بیانیههای متعدد بر جنبههای فرهنگی-پژوهشی آن منتشر میشود و جایگاه موزهها را در حد آکادمیها و مراجع دانشگاهی قلمداد میکند.
در بسیاری از پژوهشهای صورت گرفته و تئوریهای استخراج شده بر پایه مشاهدات و تحقیقات میدانی موزهها، به لحاظ هویت کارکردی در فضایی همپوشانی میان آموزش، پژوهش و سرگرمی (entertainment) واقع شدهاند، گسترهای چندوجهی از نحوه عملکرد و ارایه خدمات که شاید از این حیث بتوان آن را با انشعابات هنری همچون سینما که امروزه در قالب تولید انبوه عرضه میشوند و عنوان سرگرمی را مییابند مقایسه کرد، اگرچه این نحوه رویارویی با هنر بهزعم بسیاری از تحلیلگران تقلیلدهنده است. در حالی که مناسبات تولید و عرضه محصولات بر وجوه مقدم جنبههای سرگرمی و تجاری آن صحه میگذارد، ذکر مصادیق این امر و جنبههای تاثیرات اجتماعی آن خود مجالی دیگر میطلبد. حال در این عرصه جایگاه موزهها چگونه تعریف میشود، به نظر میرسد در بسترهای پژوهش و آموزش تا حدود زیادی وضعیت روشن است به انضمام اینکه دائما متولیان امر و به طور اخص شورای بینالمللی موزهها در حال تبیین و تولید ساختار منظم و دستورالعملهای آموزشی در این باب هستند.
این در حالی است که در واقعیت چه میزان از مراجعان موزه به قصد پژوهش به موزهها میآیند؟ آیا ما بر این حقیقت چشم بستهایم که هدف اصلی از مراجعه به موزهها سرگرمی است چگونه میتوان معانی عمیق که به نوعی با پژوهشهای علمی آمیختهاند را قربانی تحلیلهای تجاری صنعت سرگرمی نکرد؟ شاید بتوان از این منظر مطالعه موزه را در حیطه گردشگری و توریسم مورد بررسی قرار داد، چراکه موزهها شاخصه انتخاب مقاصد گردشگری هستند و مولفهای بسیار تاثیرگذار در طراحی مسیرهای گردشگری. از این حیث شاید بتوان ارتباط آن با اقتصاد شهری را مهمترین توجیه در مساله و بعد سرگرمی دانست.
موزهها عمدتا با نوعی میل به ایجاد نوعی خاطره فراموش نشدنی و مواجهه نظاممند با سیر تحول تاریخی-هنری بستههایی از آموزههای گوناگون را برای مخاطب فراهم میکنند. مخاطب در بازدید از موزه به عبارتی فاتح معبدی است که مدتها پیش از عزیمتش تمنای این دیدار و حضور را
در سر میپرورانده است. حتی برانگیختگی احساسی به لحاظ تجربه دریافتی مخاطب در بازدید از موزه با تجارب تماشای تراژدی یا فراز و فرودهای موسیقی به نوعی قابل قیاس است. از این رو میتوان چنین استنباط داشت که مطالعه موزه در بعد سرگرمی در زمینه کششهای هنری امکانپذیر است. در نظیر بگیرید چه میزان از مراجعان به لوور آشنایی یا تخصص جدی در زمینه هنری دارند، ولی بیشک مسافران پاریس از این موزه دیدن میکنند و برای دیدن مونالیزا سر و دست میشکانند در حالی که وجه تمایز این اثر با سایرین بر آنها چندان روشن نیست. در این بازدید که در مسیر سفری تفریحی یا کاری اتفاق میافتد، کنش بازدید از موزه را چگونه میتوان دستهبندی کرد؟ شاید پر بیراه نباشد اینگونه مواجهه را با تجربه صرف غذایی خاص در رستورانی مشهور مقایسه کرد. بهتر بگوییم من به شهری میروم تا موزه X را ببینم، غذای Y را میل کنم و اینگونه این حس در من ایجاد میشود که آنچه از آن شهر باید بدانم و ببینم تماما دریافتهام. موزهها بسته به نوع رابطه برهم کنشی و سلائق افراد میزبان لحظاتی از تجربیات ناب و کمیاب در ذهن مخاطب هستند. به نظر میرسد برخلاف اهمیت و گستردگی مبحث وجه سرگرمی موزهها کمتر به آن پرداخته و مباحثه شده است. این میان رشته در حوزه مطالعات فرهنگی و بهطور اخص صنعت فرهنگی جایی برای تحلیل عملکردهای موزهها واقع شده است که با مبانی گردشگری وجوه اشتراک داشته، و مستلزم توجه و تبیین مبانی نظری و دست آخر ورود به عرصههای اجرایی است
سارا کریمان