استاد حسین بهزاد مینیاتور در اردیبهشت سال 1273 ش در محله روبنده دوزان تهران چشم به دنیا گشود و 21 مهر ماه 1347ش در خانه اش واقع در خیابان جمالزاد،چشم از دنیا فروبست. حضور وی همچون خورشید درخشانی ، نگارگری معاصر ایران را تحت تاثیر خود قرار داد و از آنجا که آثار وی همیشه در نمایشگاه های داخلی و خارجی مورد توجه صاحبنظران هنر و اندیشه قرار می گرفت ، در محافل هنری جهان از او به عنوان نقاشی با نقش های خیال انگیز و شعرگونه با رنگهای جادویی و وهم انگیز یاد شده است.
در سال 1373 ش پس از اهداء 268 اثر از آثار استاد حسین بهزاد توسط تنها فرزندش، مرحوم "پرویز بهزاد" به سازمان میراث فرهنگی ، موزه ای با نام این هنرمند پرافتخار ایرانی در مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد شکل گرفت . این موزه در راستای وظیفه پژوهشی خود و به واسطه دراختیار داشتن صورتک گچی از استاد حسین بهزاد که پس از فوت وی توسط استاد "نصرت الله کریمی" ساخته وپس از افتتاح موزه توسط ایشان به موزه اهدا گشت ، طی مصاحبه ای جویای شرایط و مراحل ساخت این صورتک شد تا بدین وسیله سندی ازاین خاطره و اثر به یادگار بماند. این متن برای اولین بار به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد فوت استاد حسین بهزاد منتشر و دراختیار عموم قرار می گیرد.
با امید به اینکه یاد و یادگارهای ارزشمند فکری و هنری هنرمندان پرافتخار ایرانی تاثیرگزار بر فکر و فرهنگ انسانها در جهت تعالی روح و زندگیشان باشد.
سرگذشت گرفتن ماسک ازچهره جنازه استاد حسین بهزاد دهه 1340 ش:
هنگامی که در وزارت فرهنگ وهنر سرپرستی کارگاه نقاشی متحرک را به عهده داشتم،ازدفتر وزارتی، به تمام کارکنان روزی ابلاغ شد که همگی موظفند در تشیع جنازه استاد بهزاد شرکت کنند من بلافاصله با وزیر تماس گرفتم واظهار داشتم هنرمندانی منحصر به فرد چون استاد بهزاد هرچند قرن یکبار در جامعه ظهور می یابند ،چنان چه از چهره استاد ماسکی تهیه شود یادگار پرارزشی برای نسل های آینده خواهد بود وهمچون ماسک بتهون هرچه زمان بگذرد ارزش فرهنگی و تاریخی آن فزونی می یابد. وزیر نظر مرا پذیرفت وگفت:چه کسی می تواند این کار را انجام دهد؟ پاسخ دادم:خودم می توانم این وظیفه را بعهده بگیرم. مجوزهای اداری صادر شد .
جنازه را در اتاق خلوتی قرار دادند ومن به اتفاق دستیارم "فریدون فرشباف" وسایل لازم را از قبل گچ دندان پزشکی، وازلین و پنبه از خیابان ناصر خسرو تهیه کردیم وبه خانه استاد رفتیم.آقای یوسفی که از دوستداران استاد بهزاد بود با چشم گریان ما را به اطاقی که جنازه در آن قرار داشت راهنمایی کرد چون دندان مصنوعی آن را بیرون آورده بودن امکان نداشت آن را دوباره در دهان جا دهم،ناچار شدم از همان چهره دِفرمه ماسک بگیرم. ابتدا چهره را با وازلین چرب کردم.چون گچ دندان پزشکی خیلی سریع منجمد می شود و هنگامی که مثل ماست لت زده می شود قابل استفاده است واین زمان بیش ازچند ثانیه نمی باشد .لذا دستیارم گچ را کم کم در دو ظرف می ساخت و من تا محتوای یک ظرف را به کارمی بردم، او ظرف دوم را ساخته بود. وقتی تمام چهره از گچ پوشیده شد برای استحکام نگاتیو ماسک، پارچه ای روی ماسک قرار دادم و با فشاردست آنرا به گچ چسباندم. پس از چند دقیقه گچ کاملا منجمد شد وبا احتیاط آنرا از چهره جدا نمودم. چند روز بعد که نگاتیو ماسک کاملا خشک شد گچ دندان پزشکی در نگاتیو ریختم، اولین ماسک پزیتیواستاد بهزاد بدست آمد که دقیقا عین چهره استاد بود از این ماسک پزیتیو یک نگاتیو با لاتکس گرفتم که نگاتیو، لاستیکی بود واین امکان را به ما می داد که چند کپی دقیقا عین هم از ماسک چهره استاد تهیه کنیم . دوکپی به فرهنگ و هنر دادم،یکی کپی به خانواده استاد،یک کپی به برادرم علی کریمی و یک کپی به مهندس تیموری برادرهمسرم و دو کپی برای خودم نگه داشتم که یکی از آنها را تقدیم موزه بهزاد نمودم. چنان چه سازمان میراث فرهنگی پس از فوت فرهیختگان ادب وهنر از چهره آنها ماسک تهیه کند، نسلهای آینده،پژوهشگران،دوستداران فرهنگ سپاسگزار این سازمان خواهند بود.
نصرت کریمی