نویسنده: جیمز جرج فریزر
ترجمه ی کاظم فیروزمند
انتشارت آگاه
چاپ اول سال 1383
موجود در کتابخانه
فریزر در انگلیس زاده شد در دانشگاه کمبریج به همراه دیگر همکاران خود به تحقیق در انسان شناسی مدرن پرداخت، کتاب جادو و دین به مسائلی نظیر خرافه گرایی، مذاهب ابتدایی در دوران گذشته می پردازد
حدود سال 1830 در یکی از ایالات اتحادیه ی آمریکا در مرز کنتاکی شیادی مدعی شد که پسر خدا و منجی بشریت است و به روی زمین باز آمده است که گناهکاران، بی ایمان ها و بدکاران را به ادای وظیفه شان دعوت کند. می گفت اگر این آدم ها در مهلتی معین خود را و رفتارشان را اصلاح نکنند، علامت خواهد داد و دنیا در چشم به هم زدنی ویران خواهد شد.
این لافزنی ها را حتی توانگران و صاحبان مقام باور کردند، سر انجام یک آلمانی با فروتنی از این مسیح جدید خواست که این بلای مهیب را برای همشهریان او به زبان آلمانی اعلام کند زیرا آن ها انگلیسی نمی دانند و انصاف نیست که به این دلیل مغضوب واقع شوند. منجی قلابی در پاسخ با صداقت تمام اقرار کرد که آلمانی نمی داند، مرد آلمانی گفت: چی! تو پسر خدا هستی و همه ی زبان های روز زمین را و حتی زبان آلمانی را نمی دانی؟
بیا، بیا که حقه بازی، ریا کاری، دیوانه ای، جای تو توی تیمارستان است. حاضران خندیدند و از بلاهت خود شرمسار شدند. گاهی با مرگ خدای مجسم روح الهی به جسم دیگر منتقل می شود تاتارهای بودایی به تعداد زیادی بودای زنده معتقدند که به عنوان لامای بزرگ ریاست مهم ترین صومعه ها را به عهده دارند. وقتی یکی از این لاماهای بزرگ می میرد پیروانش عزا نمی گیرند.زیرا می دانند که به زودی به صورت طفلی زاده می شود و باز می گردد. تنها نگرانی شان پیدا کردن جای تولد اوست. اگر در آن مدت رنگین کمانی دیدند آن را نشانه ای از جانب لامای در گذشته می دانند که آنان را به گهواره ی وی راهنمایی خواهد کرده گاهی خود خدای کودک هویت خویش را آشکار می کند. می گوید" منم لامای بزرگ" ، جای تولد بودا به هر نحو که کشف شود، چه با اقرار خود بودا و چه با نشانه ای در آسمان، به دنبال آن چادرها بر افراشته می شود و زیارت های پر سرور غالبا به سر کردگی شاه یا یکی از اعضای بر جسته ی خاندان سلطتنی برای یافتن و به خانه بردن خدای کودک تربیت می یابد.