🔸" سیری در آسمان اندیشه استاد حسین بهزاد مینیاتور "/موزه استاد بهزاد

🔸
  • کد مطلب: 7403
  • تاریخ انتشار: يکشنبه 25 آبان 1399 - 17:11

 



🔸" سیری در آسمان اندیشه استاد حسین بهزاد مینیاتور "
 
🔸در شامگاه 21 مهرماه 1347 خورشیدی« استاد حسین بهزاد مینیاتور » چشم از دنیا فرو بست. از آن سالهایی که ایشان در قید حیات بوده اند تا کنون،  مصاحبه ها و مطالب مختلفی در قالب کتاب ، نشریه ، سخنرانی در مورد این استاد مسلم و تاثیرگذار نگارگری معاصر ایران منتشر شده است ولی اینجانب که سالها به عنوان مسئول موزه استاد بهزاد، یکی از افراد مفتخر در حوزه حفاظت ، معرفی و پژوهش آثار ایشان، در موزه ای به نامشان هستم که در سال 1373 خورشیدی به مناسبت صدمین سالگرد تولد این هنرمند نابغه، درمجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد افتتاح گردید است، همیشه در نظر داشته معرفی استاد حسین بهزاد را از زبان خودش بیان کنم و این میسر نیست مگر آنکه به مصاحبه های متعددی که در زمان حیات وی با افراد مختلف انجام شده بود، رجوع  شود .  

🔸بدین منظور امروز 21 مهر، در راستای گرامیداشت یاد ایشان، تصمیم گرفتم در فضایی سوررئال و تخیلی، شخصا با « استاد حسین بهزاد مینیاتور» به مصاحبه بپردازم و سئوالاتی را با ایشان مطرح کنم که پاسخ های آن بی کم و کاست از جانب شخص ایشان نقل و در کتب و مقالات مختلف به چاپ رسیده است.

🔸به حضور استاد رسیدم، قیافه ای دوست داشتنی داشت، با کت و شلوار و کراواتی مرتب، موهایی نرم که معمولا به یک طرف شانه می کرد، چشمانی نافذ با عینکی گرد داشت.
🔸آدم متواضعی بود، فروتن و افتاده راه می رفت و بسیار خوش قلب و مهربان بود. پس از آنکه پشت سر استاد وارد اتاق کارش شدم، حس عجیبی از حضورمعنویت، سادگی و زیبایی که از کلیه وسایل  و فضای موجود در آن اتاق القاء می شد را احساس کردم. نشستم و با ادب و احترام، گفتگو میان من و استاد آغاز شد.

🔸س: استاد، در آثارتان یک حس قوی ، یک شور و شوقِ توام با آرامش وجود دارد، این حس از کجا نشاٌت می گیرد؟
ج : از کودکی همیشه احساس ناشناخته و گنگی مرا به سوی نقاشی می کشید و من وقتی به پیروی از این احساس مداد یا قلم به دست می گرفتم، مثل تشنه ای که به برکه زلال و گوارایی رسیده باشد، حس می کردم سیراب شده ام. نقاشی دنیای من بود ... پس از آنکه به رشد رسیدم این را نیز فهمیدم که، وقتی که انسان  وجودش را از بعضی از آلایش ها پاک کرد مثل این است که خدا یا آن منبع فیض ، یا آن طبیعت، به انسان یک نیرو می دهد تا بتواند حکایتی را در نظر مجسم کند. مثلا من ایوان مدائن را که ندیده ام اما وقتی مجسم می کنم و روی کاغذ می آورم، درست در می آید.

🔸مثل این است که طبیعت هم به انسان راه می دهد..... اگر این شوق و ذوق نباشد پس زندگی به چه درد می خورد......؟
س : استاد، با توجه به اینکه شما استاد نگارگری و بقولی دیگر مینیاتور هستید وخیلی ها شما را « شاعر رنگها »  می دانند، می توانید برایمان توضیح دهید چه شعری در خطوط شما نهفته است؟  
ج : مینیاتور عالی ترین شکل غزل است و یک مرحله بالاتر از نقاشیست. همانطور که آوازی که زیر و بم دارد و صدا کوتاه و بلند می شود و تحریر پیدا می کند، مینیاتور هم با نوک قلم همان آواز را تحریر می دهد و اگر این کار را نکرد ناقص است.

🔸س : استاد، امکان دارد در خصوص مینیاتور و مینیاتوریست بیشتر برایمان توضیح دهید؟
ج : مینیاتور شعر نقاشیست. وظیفه مینیاتوریست ترسیم شیرین کاری های زندگی است. نقاش ، طبیعت و اشکال آنرا با مایه های گوناگون می نمایاند، اما منیاتوریست زیبایی را کشف می کند و با زیباترین شکل به نمایش می گذارد. یعنی زیبایی را به اوج کمال می رساند و در این اوج زیبایی از آن پیکره می سازد.
س : استاد، زیبایی را چگونه می بینید و کجا می جویید؟
ج : زیبایی هدیه ایست الهی ، نشانیست الهی. آنجا که خداوند تجلی کند، زیبایی همانجاست. این است که در هر زیبارویی خدا را می بینم و تا الهام و حالی در من برانگیخته نشود نمی توانم آن زیبایی را که دیده ام روی کاغذ بیاورم.
س : استاد، خلق یک اثر چه مدت طول می کشد؟
🔸ج : یک وقت می بینید در شش ماه نمی توانم یک طرح بسازم و یک وقت می بینید در یک ساعت دو کار ، دو طرح می سازم ، همان طور که ساخته ام،

آن بسته به حال است. همه روی این نظر است که من خدا پرستم. پس آن کس دیگر، از مبدا دیگریست که آن حال را به من می دهد.  
🔸س : استاد گرامی با سپاس فراوان از وقتی که به من دادید به عنوان آخرین پرسش امروز، می خواهم بدانم که در برخی از آثارتان نقش شمع و یا پروانه را به گونه ای خاص و معنا دار کشیده اید ، منظورتان از این نقش چیست؟
🔸ج : من می خواهم سوختن را که اصل است ، بسازم. می خواهم فقط الهام گرفته باشم. همین هم عاقبت من است. پایان من............
پس از اتمام آخرین سخنان استاد ، گفتگوی ما هم به پایان رسید. و این نوشته نیز با بیتی از لسان الغیب ، حافظ شیرازی به پایان می رسد :

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت.
 
 
🔺منابع:  
1- دانشور، سیمین ، بیوگرافی
 استاد بهزاد، مجله نقش و نگار، شماره یک،بهار 1344
2- اسدزاده، محمدرضا، رنج و گنج، انتشارات میراث اهل قلم ، چاپ اول، بهار 1395
3- حامدی، محمدحسین، ساعتی در محضر استاد، نشریه تندیس، شماره 150، خرداد 1388

دسته بندی ها