استاد حسین بهزاد مینیاتور این هنرمند نام آور ایرانی که بزرگان هنر جهان از جمله پیکاسو، براک، آندره مالرو،ژان کوکتو، آرتور اپهام پوپ و....آن را شناخته و هنرش را توصیف نموده وستوده اند،معتقد بود: «مینیاتور شعر نقاشی است و در کش و قوس خط های مینیاتور، حرف های دلِ رسم کنندهِ آن موج می زند و تماشاگر می تواند این حرفها را ببیند و حتی بشنود» و به راستی آثار وی گویای چنین ویژگی است که بیننده با اندکی تعمق ، تحت تاثیر قرار گرفته و می تواند از خطوط و رنگ و حس موجود در کار حرف های دل وی را بشنود .زیرا هنر او ریشه در حقیقت دارد و نمودی از زیبایی های خلقت است. زمانی که از او سئوال شد، شما در تابلوهایتان از چه چیزی حرف می زنید؟ ایشان در جواب گفتند:« از عشق ، اما این عشق با آن عشق که خیلی ها به آن مبتلا هستند از زمین تا آسمان فرق دارد. من آنقدر خودم را در عشق غرق کرده ام که حالا به آن کسی که بوجود آورنده عشق است عاشقم.» بنابر این هنر چنین عاشقی تاثیرگذار و سخنگو است و پیام وزیبایی آن به سرعت دریافت می شود چرا که او مایل بود ، لذتی را که بیننده در تابلوهای پر صورت پس از چند ساعت سیر می برد با یک نگاه در اثر خلق شده توسط وی درک کند و آنچه را که می خواهد فوراً دریابد.
این هنرمند گرانقدر در اردیبهشت سال 1273 خورشیدی در تهران پا به عرصه وجود نهاد و طی 74 سال عمر پربار خود، تغییرات موثر و مهمی را در عرصه نگارگری ایران ایجاد نمود که راهگشایی برای سایر نگارگران هم زمان خود تا کنون بوده و در شامگاه 21 مهر سال 1347 خورشیدی چشم از جهان فرو بست و در ابن بابوی (شهر ری) به خاک سپرده شد.
فوت استاد حسین بهزاد داستان خاصی دارد که از زبان "مصطفی سهرابی" یکی از دوستان و شاگردان استاد که تا آخرین روزهای عمر ایشان در کنارش بود، به این گونه روایت می شود :
« مرحوم بهزاد چندسالی بود که گاهاً از سوزش معده رنج می برد و تحت درمان پزشک قرار داشت و دارو نیز مصرف می کرد. ایشان در آن روزها اصلاً در منزل و در بیمارستان بستری نبود( به خاطر این که بعضی ها می گفتند استاد در آن اواخر عمر بیمار بوده و در بیمارستان بسر می برد). تا اینکه در 21 مهرماه وقتی آرام آرام درد و سوزش معده به سراعش آمد به دکتر معالجش تلفن کرد و از آن مسکن مورفین خواست . که دکتر نپذیرفت و به ایشان قول داد که پس از تعطیلی مطبش برای ویزیت ایشان به منزل خواهد رفت. ولی چون استاد تحمل این درد را تا آن ساعت در خود نمی دید به دوست دیگری که متخصص زیبایی بود زنگ زد و از او نیز درخواست 2 مسکن مورفین را کرد و متاسفانه دکتر پذیرفت و به داروخانه نزدیک منزل استاد بهزاد تلفن کرد و دستور تزریق مورفین ها را توصیه کرد . مسئول داروخانه جوانی را برای تزریق دارو به منزل استاد فرستاد و بعد از تزریق یک مورفین ، جوان توصیه کرد که همان یکی برای شما کافی است و دومی احتیاج نیست ولی از آنجایی که تقدیرباید کار خودش را بکند استاد به تزریق آمپول دوم اصرار ورزید.
همانطور که پرویز ( پسر استاد) برای من تعریف کرد ، با تزریق دومین مسکن و بعد از صرف عصرانه ایی مختصر از نان و پنیر و چای ، آرام آرام ایشان به خواب رفتند و زمانی نگذشت که خواب عمیق شد و چند ساعتی در این وضعیت بودند که بطور اتفاقی من در همان لحظه به پرویز زنگ زدم و از احوال استاد پرسیدم و گفت 2 عدد مورفین زده و خوابش سنگین شده ، اتفاقا من هم سوال کردم چرا2 تا زده ، بهزاد هیچ سابقه مورفین نداشت و هیچوقت مورفین استفاده نمی کرد ، چون استاد همیشه خواب سبکی داشتند پرویز نگران شد و به آقای دکتر معالجش تلفن زد و قضیه را به ایشان توضیح داد . دکتر ضمن اعتراض به زدن 2 عدد مورفین نهایتا آخرین اشتباه رخ داد ، بقول معروف چون قضا آید طبیب ابله شود دکتر تزریق پنی سیلین را توصیه کرد و همان جوان که مورفین ها را تزریق کرده بود دوباره آمد اما این بار همین که پنی سیلین وارد بدن استاد شد شوک قوی و عجیبی دست داد و سر استاد که در دامان پرویز قرار داشت تکان شدیدی خورد و دار فانی را وداع گفت .
بله داستان عجیبی پیش آمد! مرگ استاد عجیب بود که به دست استاد و اطرافیانش بطور ناخواسته طراحی شد. خداوند ایشان را بیامرزد.»
پس از فوت این هنرمند عالی مقام شعر های متعددی در وصف و مدح وی توسط چندی از شعرای نامدار ایران که از دوستان وی بودند ، سروده شد.
جا دارد که در اینجا شعر زیبای "رهی معیری" با نام « بهزاد افسونگر» را به عنوان حسن ختام این گفتار انتخاب کرده و یاد آن نابغه نگارگری معاصر ایران را گرامی داریم.
آن خداوند هــنردان نامــــور اســتاد رفــت خامه خون گرید که استاد هنر بهزاد رفـت
آن که نقش طرفه می انگیخت چو خرم بهار همچو گل از برگ ریزان اجل بر باد رفــت
او هنرمندی گرانقدر و قـــــوی بنیاد بـــود آن هنرمنــد گرانقدر قــــوی بنیاد رفــت
آن که با دست هنر نقش صور می ریخت، مُرد وآنکه لوح ساده را رنگ قبا می داد، رفـــت
مردم چشم هنر از داغ او در خون نشســــت گرچه مردم را طریق مردمی از یــاد رفــت
او نه تنها گشت پامال حوادث کـــز نخســت از جـهان سفـــله برآزادگان بیـــداد رفــت
گرچه آن سحرآفرین استادِ جادو کلـکِ ما با دلی شاد آمد و با خـــاطری نـــاشاد رفت
لیک از رسم و ره آزادگی رخ بـــرنتافـــت ای خوشا آن کس که آزاد آمـد و آزاد رفــت
آیت فضل و هنر بهـــزاد افسونگـــر، رهی رفت و با فقدان او فضل و هنر بر بـــاد رفــت
لازم به ذکر است موزه استاد بهزاد پس از اهدائ 289 اثر از آثار این هنرمند بزرگ توسط پسرشان،"مرحوم پرویز بهزاد" در سال 1373 خورشیدی افتتاح و طی گذشت بیش از بیست سال از افتتاح این موزه علاقمندان زیادی با لذت از این آثار بازدید نموده ، تحت تاثیر قرار گرفتند و به وجود چنین هنرمندی افتخار نموده اند.
این موزه در نیمه دوم سال همه روزه از ساعت 9 تا 30/17 پذیرای علاقه مندان می باشد.